۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

لولوخورخوره

آنروزها ها كه خیلی خیلی كوچولوتر از حالا بودم وقتی شیطونی می كردم به من می گفتن لولو می آید می خوردت
مامان به بابا می گفت باباش مگه نه ؟
بابا هم می گفت راست می گه من خودم از لولو شنیدم كه گفت بچه های شیطان را می خورد
خلاصه ما را بگو از ترس می رفتیم توی رختخواب و آرام می خوابیدیم
 
حالا سیاستمداران خنگ كشورهای به ظاهر ابرقدرت از مامان بابا یاد گرفتند و تا دیدند دیگر نمی توانند مردم را آرام كنند از لولو استفاده بهینه كردند
آنهم لولویی كه سالهاست خودشان زائیده اند و نتوانسته اند درست تربیتش كنند
در آمریكا یكی از اعضای محترم القاعده یا القائده همینطوری الابختكی ناغافل دستگیر شده و به جای سلام گفته ما می خواهیم در اروپا خصوصا در همان شهرهایی كه چند روز است مردم به سیاستهای اقتصادی و ... دولت به خیابان ریخته و اعتصاب كرده اند بمب بتركونیم
از آنطرف هم مسئولین دولتها مردم را ترساندند و به خانه راندند
ولی شهردار لندن گفته همه به خانه بروند ولی توریستها طوری نیست بیایند چون آنها نمی تركند
خلاصه هرطرف كه به سود آنها باشد همان طرفی هستند
خدا به برادران القاعده توفیق بدهد كه لااقل حالا كه برادران آمریكایی و اروپائیشان افاضات فرمودند یك دو جین بمب یا لااقل ترقه را همراه خودشان بفرستند هوا تا هم از گناه دروغ های دوستهایشان كاسته و هم خود را در درجات بالای قسمت بهشت قعر دوزخ ارسال فرمایند
اگر خودم هم نفهمیدم چی گفتم ببخشید
سرباز جان بركف

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

امر به معروف شهدا

باز هم كرامتي از شهدا
سردار باقر زاده گفت :
كاروان شهدا كه چند سال پيش از استانهاي مختلف عبور مي كرد در استان سيستان و بلوچستان از روستايي كه كنار جاده مواصلاتي بود قصد تردد داشت
اهالي آن روستا كه از اهل تسنن بودند راه را بستند و گفتند اينكارها چيست اين استخوانها چيست اينطرف و آنطرف مي بريد
خلاصه كنم گفتند اگر راست مي گوييد و اينها شهيد هستند و از اين استخوانها كاري ساخته است بايد براي ما باران بياورند تا ما راه را باز كنيم
يكي از مامورين پيشنهاد داد با استفاده از روشهاي نظامي راه را باز كنند
اما نهايتا تصميم بر اين شد كه صبر كنند تا مردم خسته شوند و راه را باز كنند
لذا ساعتها منتظر ماندند
اما اين مردم سختي كشيده صبرشان زيادتر از اين حرفها است و ول كن ماجرا نيستند
اين بود كه توسل پيدا كردند به اهل بيت و به آنها گفتند آبروي شيعه و شهدا در خطر است
تشييع دو تن از شهداي گمنام در دانشگاه آزاد اهواز
بعد از مدتي ناگهان در آن هواي صاف ابر پيدا شد
و با تعجب زياد باران شديدي آمد
اهالي روستا گفتند حالا ديگر نمي گذاريم اين شهدا را از اينجا ببريد
زيرا اينها مايه بركت هستند
درد سر دوباره از سر گرفته شد
از ما اصرارا و از آنها انكار و پافشاري
نهايتا با هماهنگي با مركز شهيد گمنامي را به آنها داديم و در آن منطقه به خاك سپرده شد تا كاروان اجازه حركت گرفت
حال من مي گويم ما كه ظاهرا زنده هستيم چه كرديم
شهيدان هنوز در حال امر به معروف هستند
وقتي وارد شهرها مي شوند اثرات عجيبي ايجاد مي كنند
ولي ما چي
چكار كرديم در مقابل شهدا
ننه جون كروبي هم دوباره برايش بيانيه در كرده
 گفته شهر را نبايد قبرستان كرد
فقط مي توانم بگويم شهدا شرمنده ايم
يا علي   سرباز جان بركف