ـ به سيستم پيغامگير شيخ اصلاحات خوش آمديد. براي شنيدن مواضع اقتصادي ننهجون عدد 1، گرفتن پول از شهرام عدد 2، آلت دست دشمن شدن عدد 3، نوشتن بيانيههاي غلط غلوط عدد 4، مشاهده شيرينكاريهاي شيخ عدد 5، عوضي گرفتن ديار باقي و ديار فاني عدد 6 و كتك خوردن از مردم قزوين عدد 7 را فشار دهيد.
و اينگونه بود كه مهندس نگران شيخ شد و شال و كلاه كرد تا به منزل شيخ برود. اين ديدار كه نزديك يك ساعت طول كشيد، جزئياتش در زير آمده است؛
شيخ: خيلي خيلي خوشحاليم كه در خدمت شما هستيم. به شما كه عرض كنم ما امشب به همه مسائل خواهيم پرداخت. ما اول برندههاي بيانيه شماره قبل را اعلام كنيم؛ مهندس، از 1 تا 25هزار؟
مهندس: از بس رفتي 90، شدي عينهو عادل. راستي شنيدي؟
شيخ: بازداشت «هادي بادي» رو ميگي، اون تكذيب شد.
مهندس: نهبابا، 2 نفر از متجاوزان خداجوي لواسان را در اوين اعدام كردن.
شيخ: به شما كه عرض كنم، يه چيزايي شنيدم. حالا چرا قوهقضائيه اينارو اعدام كرده؟
مهندس: به جرم تجاوز به عنف.
شيخ: چاييتون سرد نشه.
مهندس: توش چيزم ريختي؟
شيخ: يهكوچولو انداختم.
مهندس: تو مثقالي چند ميخري؟
شيخ: ما كيلويي ميخريم.
مهندس: كيلويي؟! مصرفت مثل اينكه خيلي بالاست.
شيخ: مگه نبات رو نميگي؟
مهندس: من ميگم دستگاه قضايي بايد به جاي اعدام اين 2 نفر با آنها وارد مذاكره ميشد.
شيخ: اين اعدام اصلا درست نيست. اينها در لواسان تجاوز كردند،بعد در اوين به دار كشيده شدند!!
مهندس: گنه كرد در بلخ آهنگري، به چيزش زدند گردن همون آدم رو در شوشتر!
شيخ: هر كسي هر جايي تجاوز كرده، به شما كه عرض كنم بايد همانجا اون يارو رو اعدام... يعني ببخشيد؛ همونجا بايد با وي از در آشتي وارد شد. بالاخره هر چيزي دو دو تا چهار تا دارد.
مهندس: اين متجاوزان خداجو به يك نفر تجاوز كردند، حكمشان اعدام شده است،اگر قوه قضائيه بخواهد به جرم تو رسيدگي كند، چند بار بايد اعدام شوي؟!
شيخ: چرا خودت را نميگي؟ به شما كه عرض كنم من چند دقيقه وقت دارم؟
مهندس: اينجا خونه خودته، هرجور خواستي وقت را مديريت كن.
شيخ: ما به راي يك ملت خيانت كرديم، هيچ كس هم با ما كاري ندارد.
مهندس: تو به حقر 40 ميليون تجاوزكردي، آراي خودت را از 40 ميليون كم كنيم، همين اندازه بايد اعدام شوي.
شيخ: به شما كه عرض كنم تو هم به حق همه ملت تجاوز كردي، آراي منافقان را از آن 13 ميليون كم كنيم، بعد آن را ضربدر همه ملت كنيم، تو بايد همين اندازه بروي بالاي چوبهدار.
مهندس: خودتو نميگي كه الكي تهمت تجاوز زدي؟!
شيخ: كي بود گفت تقلب؟
مهندس: من نبودم، دستم بود.
شيخ: پس من هم نبودم، آستينم بود.
مهندس: برو بچه.
شيخ: به شما كه عرض كنم؛ آينه!
مهندس: ...
و اينگونه بود كه مهندس نگران شيخ شد و شال و كلاه كرد تا به منزل شيخ برود. اين ديدار كه نزديك يك ساعت طول كشيد، جزئياتش در زير آمده است؛
شيخ: خيلي خيلي خوشحاليم كه در خدمت شما هستيم. به شما كه عرض كنم ما امشب به همه مسائل خواهيم پرداخت. ما اول برندههاي بيانيه شماره قبل را اعلام كنيم؛ مهندس، از 1 تا 25هزار؟
مهندس: از بس رفتي 90، شدي عينهو عادل. راستي شنيدي؟
شيخ: بازداشت «هادي بادي» رو ميگي، اون تكذيب شد.
مهندس: نهبابا، 2 نفر از متجاوزان خداجوي لواسان را در اوين اعدام كردن.
شيخ: به شما كه عرض كنم، يه چيزايي شنيدم. حالا چرا قوهقضائيه اينارو اعدام كرده؟
مهندس: به جرم تجاوز به عنف.
شيخ: چاييتون سرد نشه.
مهندس: توش چيزم ريختي؟
شيخ: يهكوچولو انداختم.
مهندس: تو مثقالي چند ميخري؟
شيخ: ما كيلويي ميخريم.
مهندس: كيلويي؟! مصرفت مثل اينكه خيلي بالاست.
شيخ: مگه نبات رو نميگي؟
مهندس: من ميگم دستگاه قضايي بايد به جاي اعدام اين 2 نفر با آنها وارد مذاكره ميشد.
شيخ: اين اعدام اصلا درست نيست. اينها در لواسان تجاوز كردند،بعد در اوين به دار كشيده شدند!!
مهندس: گنه كرد در بلخ آهنگري، به چيزش زدند گردن همون آدم رو در شوشتر!
شيخ: هر كسي هر جايي تجاوز كرده، به شما كه عرض كنم بايد همانجا اون يارو رو اعدام... يعني ببخشيد؛ همونجا بايد با وي از در آشتي وارد شد. بالاخره هر چيزي دو دو تا چهار تا دارد.
مهندس: اين متجاوزان خداجو به يك نفر تجاوز كردند، حكمشان اعدام شده است،اگر قوه قضائيه بخواهد به جرم تو رسيدگي كند، چند بار بايد اعدام شوي؟!
شيخ: چرا خودت را نميگي؟ به شما كه عرض كنم من چند دقيقه وقت دارم؟
مهندس: اينجا خونه خودته، هرجور خواستي وقت را مديريت كن.
شيخ: ما به راي يك ملت خيانت كرديم، هيچ كس هم با ما كاري ندارد.
مهندس: تو به حقر 40 ميليون تجاوزكردي، آراي خودت را از 40 ميليون كم كنيم، همين اندازه بايد اعدام شوي.
شيخ: به شما كه عرض كنم تو هم به حق همه ملت تجاوز كردي، آراي منافقان را از آن 13 ميليون كم كنيم، بعد آن را ضربدر همه ملت كنيم، تو بايد همين اندازه بروي بالاي چوبهدار.
مهندس: خودتو نميگي كه الكي تهمت تجاوز زدي؟!
شيخ: كي بود گفت تقلب؟
مهندس: من نبودم، دستم بود.
شيخ: پس من هم نبودم، آستينم بود.
مهندس: برو بچه.
شيخ: به شما كه عرض كنم؛ آينه!
مهندس: ...
برگرفته از وب anti1.persianblog.ir
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر